نتایج جستجو برای

  • شعر زلزله از ویدا فرهودی

    شعر زلزله از ویدا فرهودی

    ویدا فرهودی فرو می‌ریزدش بر سر، هر آنچه مانده بود آباددلش از درد می‌جوشد، زمین، درمانده از بیداد تلی از مرگ می‌بالد، کسی آهسته می‌نالدو می‌بلعد صدایش را، به نعره، دیوی از بیداد مکرر می‌شود ماتم، زمانی در طبس یا بمچه فرقی می‌کند؟ این غم، چگونه می‌رود از یاد؟...

    جمعه، ۱۴ مرداد، ۱۳۹۰ | بدون دیدگاه